بدیهی است که هر صاحب سرمایهای خواستار تکثیر سرمایه و کسب سودِ مطمئن و پایدار است. اما مسأله این است که بازده با “عدم قطعیت” نسبت مستقیم دارد؛ یعنی بازده بالا با عدم قطعیت بالا همراه است و سود پایین با عدم قطعیت کمتر بهدست میآید. برای تعیین چند و چون سرمایهگذاری و تحلیل پرتفوی، اطلاعاتی در مورد تک تک داراییها لازم است و در نهایت “نتیجهگیری دربارهی پرتفوی”به عنوان هدف اصلی محقق میشود. هدف “تحلیل”، پیدا کردن بهترین پرتفویی است که متناسب با اهداف سرمایهگذار باشد. مادهی خام تحلیل پرتفوی، انواع و اقسام «اطلاعاتی» است که در مورد یک سهام میتوان کسب کرد. یکی از شالودههای اساسی تحلیل پرتفوی، عملکرد گذشتهی سهام است. منبع دیگری برای این اطلاعات، تحلیل سهام بر اساس عملکرد مورد انتظار آنها در آینده است.
یکی از مشکلات سرمایهگذاری،”عدم قطعیت” است. فاکتورها و المانهای اقتصادی موجود، شرایط لازم را برای یک پیشبینی موثق ایجاد نمیکنند. مشکل دیگر، «همبستگی و هم جهتی گروهی مشخص از سهام»، در سرنوشت نهاییشان در سود و زیان است. داراییها، تمایل دارند به صورت هماهنگ و همبسته، هنگام افزایش و کاهش ارزش، تغییر کنند. در صورتی که بتوان با انتخاب سهام غیر همبسته، “تنوع” ایجاد کرد، میتوان مقدار “ریسک نهایی” را کاهش داد. مفهوم بهینهسازی سبد، همین ایجاد تنوع است. این “متنوعسازی” ابزاری برای توسعه و فهم بازارهای مالی است. این کشف مهم، اولین بار توسط برندهی پرافتخار جایزه نوبل، هری مارکوویتز در سال 1952 در مقالهای با عنوان “انتخاب پرتفوی” متولد شد. او با این کار پیشگام اقتصاد مالی شد. چون به سرمایهگذاران امکانی ارائه داد که به وسیله ی آن بتوانند تشخیص دهند که اختصاص سرمایه به کدام سهام مقرون بهصرفهتر است. هنر او طراحی پرتفوی، با لحاظ کردن «حداکثر بازده» و «تقلیل ریسک» به طور همزمان است. در سال ۱۹۵۸ جیمز توبین، با انتشار مقاله« تقاضای پول و رفتار ریسک آفرین»، مفهوم «مرز کارا» را بر مبنای تحقیقات مارکوویتز استخراج کرد و “بازده بدون ریسک ” را به تئوری او افزود. درسال 1964ویلیام شارپ، نظریهی مارکوویتز را گسترش داد. تئوری وی به «ارزشگذاری داراییهای سرمایه ای» مشهور شد. او همچنین مفهوم«خط بازار سرمایه» را معرفی کرد. نظریه ارزشمند «پرتفوی مدرن»، بر پایه ی «ارزش گذاری دارایی های سرمایه ای» شارپ و نظریه«متنوع سازی پرتفوی» مارکوویتز پای گرفت. اساس این تفاسیر، در ایجاد تعادل بین «ریسک و بازده» است. یعنی هدف کلی این مفاهیم، افزایش بازده و کاهش ریسک «تا حد امکان» است. مارکوویتز به سهام به عنوان قطعهای از پازل پرتفوی نگاه می کند. در حقیقت سهام با توجه به ارتباط با سایر دارایی ها است که ارزش پیدا می کند. به طور کلی در اقتصاد، با دو ریسک «سیستماتیک و غیر سیستماتیک» روبرو هستیم. ریسکهای سیستماتیک قابل کاهش و پیش بینی نیستند و کل شرکت ها و سهم ها را درگیر می کنند. اما ریسک غیر سیستماتیک را از طریق متنوعسازی، یعنی انتخاب سهام های غیر همبسته، می توانیم کاهش دهیم.
هر گونه نوسان در ارزش دارایی، نوعی ریسک محسوب می شود. یعنی «انحراف از هدف مورد انتظار» ریسک محسوب میشود. گاهی شدت این انحراف منجر به نتایجی فراتر از انتظار می شود. در واقع، ریسک ترکیبی از «فرصت و هزینه» است. در کمّی سازی سهام و تئوری پرتفوی مدرن با پنج پارامتر دست و پنجه نرم میکنیم.
۱- بازده
۲- واریانس
۳- کوواریانس
۴- همبستگی سهام ها
۵- انحراف معیار
از این پارامترها به عنوان فاکتورهایی برای تصمیم گیری در مورد آینده سبد سهام استفاده می شود.
دیدگاهتان را بنویسید